شاید این جمعه بیاید ، شاید
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید ، شاید...
پرده از چهره گشاید ، شاید...
***فرارسیدن نیمه شعبان مبارک***
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید ، شاید...
پرده از چهره گشاید ، شاید...
***فرارسیدن نیمه شعبان مبارک***
روز اول که سرشتند زگل پیکرشان
سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان
تو برادر منی و من تو را دوست می دارم.
من تو را دوست می دارم، زمانی که در مسجدت به سجده می افتی، در کلیسایت زانو میزنی و یا در کنیسه ات دعا می خوانی.
من و تو فرزندان یک کیش هستیم، کیش مهر. آنان که در رأس شاخه های گوناگون این کیش قرار گرفته اند به مثابه انگشتانیند در دست واحد الوهیت، دستی که به کمال روح اشارت دارد
(جبران خلیل جبران)
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون :
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم ...
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم ،اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه
ای غصه مرا دار زدی، خسته نباشی...
آتش به شب تار زدی ، خسته نباشی...
ای غصه دمت گرم که در لحظه شادی....
با رگ رگ من تار زدی، خسته نباشی...
اگر ماه بودم به هر جا که بودم .... سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر جا که بودی....سر رهگذار تو جا میگرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی....بر سر بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هر جا که بودم.....می شکستی مرا ،می شکستی
جمله زیبای زیر رو آقای کسری شفیعی برامون فرستاده :
انتظار سخت است ...
فراموش کردن هم سخت است ...
اما اینکه ندانی باید انتظاربکشی یا فراموش کنی از همه سخت تر است ...
(دکتر علی شریعتی)
خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت
گفتم: به او بنگر چگونه در کنار دوست نشسته است در حالی که دیروز در کنار من بود؟
گفت : فردا نیز در کنار من خواهد نشست.
گفتم: به او بنگر چگونه از جام او مینوشد در حالیکه دیروز از جام من مینوشید ؟
گفت : فردا نیز از جام من خواهد نوشید.
گفتم: به او بنگر چگونه عاشقانه به او مینگرد در حالی که دیروز با چشمانش مرا سیراب میکرد ؟
گفت: فردا نیز مرا سیراب خواهد کرد.
گفتم : به آواز گوش فرا ده چگونه در گوش او عاشقانه میخواند در حالیکه دیروز آن را بر گوش من مینواخت
گفت : فردا نیز در گوش من خواهد نواخت.
گفتم : به او بنگر چگونه او را میبوسد در حالی که دیروز مرا میبوسید
گفت : فردا نیز مرا خواهد بوسید.
گفتم: چه زن عجیبی است !
گفت : آری! زندگی دنیوی همچون زن است .مردم مالک همه ی زمین اند!او همچنان مرگ بر همه ی مردم غلبه میکند و مانند ابدیت همه ی مردم را فرا میگیرد.!!
(دیروز-امروز-فردا از کتاب نغمه ها و موسیقی اثر جبران خلیل جبران)
چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم*آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود*مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید*عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد*پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت