نگه دارید،پیاده میشم
می خواستم زندگی کنم...
راهم را بستند!
ستایش کردم...
گفتند خرافات است!
عاشق شدم ...
گفتند دروغ است!
گریستم ...
گفتند بهانه است!
خندیدم...
گفتند دیوانه است!
دنیا را نگه دارید ...
می خواهم پیاده شوم!
دکتر شریعتی
می خواستم زندگی کنم...
راهم را بستند!
ستایش کردم...
گفتند خرافات است!
عاشق شدم ...
گفتند دروغ است!
گریستم ...
گفتند بهانه است!
خندیدم...
گفتند دیوانه است!
دنیا را نگه دارید ...
می خواهم پیاده شوم!
دکتر شریعتی
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است ، اشکی پاک کن
گر نسیم فیض خواهی از گلستان وجود
یک سحر چون گل به عشق او گریبان چاک کن
هر که بار او سبکتر راه او نزدیکتر
بار تن بگذار و سیرانجم و افلاک کن
تا ز باغ خاطرات گلهای شادی بشکفد
هر چه در دل تخم کین داری به زیر خاک کن ...
ملک الشعرا بهار
شعری زیبا و نام آشنا از حمید مصدق :
تو به من خندیدی...
و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز سال هاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
ومن اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت ...
پاسخ فروغ فرخزاد به این شعر:
من به تو خندیدم ...
چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
ونمی دانستی باغبان پدر پیر من است
من به تو خندیدم...
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک ...
لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت برو...
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز سال هاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض نگاه تو تکرار کنان می دهد آزارمو من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ...
هر که خوبی کرد زجرش میدهند
هر که زشتی کرد اجرش میدهند
باستان کاران تبانی کرده اند
عشق را هم باستانی کرده اند
هرچه انسانها طلایی تر شدند
عشق ها هم مومیایی تر شدند
اندک اندک عشق بازان کم شدند
نسلی از بیگانگان آدم شدند
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .
همین دلواپسی ها عاشقم کرد
سکوتِ اطلسی ها عاشقم کرد
تو رفتی، آسمانم شعله ور شد
غروبِ بی کسی ها عاشقم کرد
سید مهدی افضلی
شبهای بلند بی عبادت چه کنم ؟
تن من به گناه کرده عادت چه کنم ؟
یاران همه گویند که خدا می بخشد !
گیرم که خدا بخشید ز خجالت چه کنم...؟
در پیله تا به کی بر خویشتن تنی؟
پرسید کرم را مرغ از فروتنی(با احترام)،
تا چند منزوی در کنج خلوتی؟
در بسته تا به کی در محبس تنی؟!
در فکر رستنم!
پاسخ بداد کرم،
خلوت نشسته ام، زین روی منحنی
هم سال های من پروانگان شدند
جستند از این قفس، گشتند دیدنی!
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر برآورم بهر پریدنی
اینک تو را چه شد کی مرغ خانگی،
کوشش نمیکنی؟ پرّی نمیزنی؟!
نیما یوشیج
مداد را برداشتی...
طرح مرا
نه آنگونه که ھستم ،
ھمان گونه که میخواستی کشیدی !
تمام بھانه رفتنت این است که عوض شده ام...
مداد را بر می دارم
طرح تو را
ھمان گونه که ھستی می کشم
می توانی بروی ...
لبخندم را بریدم
قاب گرفتم
به صورتم آویختم
حالا با خیال راحت
هروقت دلم گرفت
بغض میکنم...
نردبان این جهان ما و منیست....عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هر کس که بالاتر نشست....استخوانش سخت تر خواهد شکست
(مولانا)
بی خبر از هم دگر اسوده خوابیدن چه سود....بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
زنده را تا زنده است باید به فریادی رسی..ورنه بر سنگ مزارش اب پاشیدن چه سود
زنده را زنده است اکنون قدرش را بدان....ورنه بر روی مزارشکوزه گل چیدن چه سود
زنده را در زندگی باید بدرد او رسید.......ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود
با محبت دست پیران راعزیز من ببوس.....ورنه بر روی مزارش تاج گل چیدن چه سود
یک شبی با زنده ها غم خوار باش .............ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود
تا زمانی زنده ایم از هم بیگانه ایم........در عزاها روی هم دیگر به بوسیدن چه سود
گر توانی زندهای را یک دمی تو شاد کن....در عزا عطرو گلاب ناب پاشیدن چه سود
از برای سالمندان یک گل خوشبو ببر.......تاج گلها در کنار همدیگر چیدن چه سود
گر نگرفتی دستی تا زنده است..........خانه صاحب عزاشبها نشستن را چه سود
گر نپرسی حال او تا زنده است.................گریه و زاری و نالیدن برای او چه سود
سالها عید امدو رفت و نکردی یاده من ...جای خالی مرا در خانه ام دیدن چه سود
گر نکردی یاد من تا زنده ام..............سنگ مرمر روی قبر من تو را چیدن چه سود
-حرف مزن !
قطع نمودم سخن...
-نطق مکن!
چشم ! ببستم دهن ...
هیچ نفهم !
این سخن عنوان مکن ****خواهش نا فهمی انسان مکن
لال شوم ، کور شوم ، کر شوم ، لیک محال است که من خر شوم
نسیم شمال