خیلی دور....خیلی نزدیک
شعاع مهربانیت را
روز به روز زیادتر کن
آنقدر که روزی بتوانی
همه را در آن جای دهی
آن وقت تا خدا فاصله ای نیست...
شعاع مهربانیت را
روز به روز زیادتر کن
آنقدر که روزی بتوانی
همه را در آن جای دهی
آن وقت تا خدا فاصله ای نیست...
دو خط موازی زائیده شدند .
پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید.آن وقت دو خط چشمشان به هم افتاد .
و در همان یک نگاه قلبشان تپید و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند .
خط اولی گفت :ما میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم .
و خط دومی از هیجان لرزید .
خط اولی گفت و خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ .من روزها کار میکنم.میتوانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم ، یا خط کنار یک نردبام .
خط دومی گفت : من هم میتوانم خط کنار یک گلدان چهار گوش گل سرخ شوم ، یا خط کنار یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خلوت .
خط اولی گفت : چه شغل شاعرانه ای و حتما زندگی خوشی خواهیم داشت .
در همین لحظه معلم فریاد زد : دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند .
و بچه ها تکرار کردند : دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند .
دو خط موازی لرزیدند . به هم دیگر نگاه کردند . و خط دومی پقی زد زیر گریه . خط اولی گفت نه این امکان ندارد حتما یک راهی پیدا میشود . خط دومی گفت شنیدی که چه گفتند . هیچ راهی وجود ندارد ما هیچ وقت به هم نمی رسیم و دوباره زد زیر گریه ...
خط اولی گفت : ...
ومن آهی کشیدم ! زیر لب گفتم : چنین گم گشته ای هرگز نخواهد شد دگر پیدا
که کس پیدا نکرده سوزنی در کاهدانی را
جوانی چون عقابی بود , پر زد رفت
به زیر خاک چون جویند عقاب آسمانی را!؟
به نام خدا
امروز پنجشنبه 9 تیر 1390 یعنی 30 ژانویه 20011 که میشه 27 رجب 1432 این وبلاگ رسما افتتاح میگردد
به امید اینکه روزی این وبلاگ یکی از محبوب ترین وبلاگ ها در عرصه خودش بشه(که اگر هدفی جز این داشتم ، هرگز دست به این کار نمیزدم)
اینم شعری به مناسبت عید مبعث برای شروع کارمون :
آفرینش بر مدار عشق بود....مصطفی آیینه دار عشق بود
میم او شد مرکز پرگار عشق....در تجلی بر سر باران عشق
تا قلم بر حلقه صادش رسید....شد ((الم نشرح لک صدرک)) پدید
طا طریق عشق بازی را نوشت....فا فروغ سر فرازی را نوشت
یا یقین عشق بازان را نگاشت....خلق عالم بیش از این یارا نداشت
***عید مبعث مبارک***