در آغوش من
گر نیمه شبی مست در آغوش من افتد
چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد
صد بار به پیش قدمش جان بسپارم
یک بار مگر گوشة چشمش به من افتد
ای بر سر سودایِ تو سرها شده بر باد
دور از تو چنانم که سری بی بدن افتد
آوازة کوچک دهنت ، وردِ زبانهاست
پیدا شود آن راز که در هر دهن افتد
شیرین نفتد هر که زند تیشه ، که این رمز
شوری است که تنها به سرِ کوهکن افتد
ملک الشعرای بهار
+ نوشته شده در ۱۳۹۴/۱۰/۲۸ ساعت 23:4 توسط سياوش سالاریان
|