شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت

روي مه پيكر او سير نديديم و برفت

گویی از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود

بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

بس كه ما فاتحه و حرز يماني خوانديم

وز پی اش سوره‌ اخلاص دميديم و برفت

عشوه دادند كه بر ما گذری خواهی كرد

ديدی آخر كه چنين عشوه خريديم و برفت

شد چمان در چمن حسن لطافت ليكن

در گلستان وصالش نچميديم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری كرديم

كای دريغا ! به وداعش نرسيديم و برفت...

حافظ


تصویر بالا کاریه از دوستم ، آقای صادق رضوی .