شبی را با من ای ماه سحرخیزان ،  سحر کردی

سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید

که چون شمع عبیرآگین ، شبی با من سحر کردی

صفا کردی و درویشی ، بمیرم خاکپایت را

که شاهی محشتم بودی و با درویش سر کردی

چو دو مرغ دل‌آویزی به تنگ هم شدیم ، افسوس

همای من پریدی و مرا بی‌بال و پر کردی...

شهریار