پناهم می دهی امشب
سلام اي چشم باراني ! پناهم میدهی امشب ؟
سوالم را که میدانی ! پناهم مي دهي امشب ؟
منم آن آشناي ساليان گريه و لبخند
و امشب رو به ويراني ، پناهم مي دهي امشب ؟
ميان آب و گل رقصان ، ميان خار و گل خندان
در آن آغوش نوراني ، پناهم مي دهي امشب ؟
دل و دين در کف يغما و من تنها و من تنها
در اين هنگام رو حاني ، پناهم مي دهي امشب ؟
به ظلمت رهسپار نور و از ميراث هستي دور
در آن اسرار پنهاني ، پناهم مي دهي امشب ؟
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن
رها از حد انساني ، پناهم مي دهي امشب ؟
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمي محفل
تو از چشمم چه مي خوانی ؟ پناهم مي دهي امشب ؟
و من با اشک می شویم تمام شعرهایم را
پس از مصراع پایانی ، پناهم می دهی امشب ...؟
پس از مصراع پایانی ، پناهم می دهی امشب ...؟
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۹/۲۴ ساعت 22:15 توسط سياوش سالاریان
|