باران
وای باران ، باران !
شيشه ي پنجره را باران شست
از دل من اما،
چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربي رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
مي پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای باران ، باران !
پر مرغان نگاهم را شست ...
حمید مصدق

+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۹/۰۹ ساعت 17:29 توسط سياوش سالاریان
|