بیگانه
غم آمده ! غم آمده ! انگشت بر در ميزند
هر ضربه انگشت او بر سينه خنجر ميزند
اي دل بكش يا كشته شو، غم را در اينجا ره مده
گر غم در اينجا پا نهد ، آتش بجان در ميزند
از غم نياموزي چرا ، اي دلربا رسم وفا؟
غم با همه بيگانگي ، هر شب به ما سر ميزند...
فریدون مشیری

فریدون مشیری

+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۹/۰۶ ساعت 22:50 توسط سياوش سالاریان
|