غم آمده ! غم آمده ! انگشت بر در ميزند

هر ضربه انگشت او بر سينه خنجر ميزند

اي دل بكش يا كشته شو، غم را در اينجا ره مده

گر غم در اينجا پا نهد ، آتش بجان در ميزند

از غم نياموزي چرا ، اي دلربا رسم وفا؟

غم با همه بيگانگي ، هر شب به ما سر ميزند...

فریدون مشیری