مرگ خدا
روزی مارتین لوترکینگ ( رهبر سیاه پوستان آمریکا ) با چهره ای بسیار غمگین به خانه آمد.
همسرش می پرسد: چه شده؟ چرا این قدر ناراحتی؟
مارتین با دلگیری خاصی می گوید: هیچی!
چند لحظه بعد، همسرش در حالی که لباسش را عوض کرده بود و لباس مشکی مخصوص عزا پوشیده بود، آمد.
مارتین با تعجب می پرسد: چی شده؟ چرا لباس عزا بر تن داری؟
زنش می گوید: نمی دانی! او مرده!
مارتین می گوید: کی؟
همسرش جواب می دهد: خدا!
مارتین با تعجب می پرسد: این چه حرفی است که می زنی؟
همسرش می گوید: اگر خدا نمرده، پس چرا این قدر غمگینی...؟

+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۷/۰۵ ساعت 21:7 توسط سياوش سالاریان
|