تو به آئينه ، نه !

آئينه ، به تو خيره شده ست...

تو اگر خنده كني ، او به تو خواهد خنديد

و اگر بغض كني ،

آه از آئينه دنيا ، كه چه ها خواهد كرد ...! 

گنجه ديروزت ،

پر شد از حسرت و اندوه و چه حيف

بسته هاي فردا ، همه اي كاش ، اي كاش

ظرف اين لحظه وليكن خاليست...

ساحت سينه

پذيراي چه كس خواهد بود ؟

غم كه از راه رسيد ،

در اين سينه بر او باز مكن...

تا خدا ، يك رگ گردن باقيست

تا خدا مانده ، به غم  وعده اين خانه مده ...   


کیوان شاهبداغی