از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از كوي تو ليكن عقب سرنگران

ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي

تو بمان و دگران ، واي بحال دگران...

مي روم تا كه به صاحبنظري باز رسم

محرم ما نبود ديدة كوته نظران

دلِ چون آينة اهل صفا مي شكنند

كه ز خود بي خبرند اين زخدا بي خبران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

كاين بود عاقبت كار جهان گذران

شهريارا غم آوراگي و در بدري

شورها در دلم انگيخته چون نوسفران
...

شهریار