آرامش واژه ها
در لا به لای حرف هایت،
دست هایم را هم بگیر!
می ترسم غرق شوم در آرامش واژه هایت...
در لا به لای حرف هایت،
دست هایم را هم بگیر!
می ترسم غرق شوم در آرامش واژه هایت...
سهراب سپهری
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
حامد عسکری
به روی سینه ام بنشین و با ناز
به رقص آ و به پا کن ساز و آواز
بیارای و بیفشان و بیازار
بزن با من دمی از ناب شیراز
سیاوش سالاریان
افشین یداللهی
باران عشق 11 ساله شد...
تولدت مبارک
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت ...
باران عشق 9 ساله شد!
بهار پشت زمستان
بهار پشت بهار
دلم گرفت از این گردش و از این تکرار...
سایت باران عشق هشت ساله شد ...
نــم باران نشسته روی شعـــرم ، دفترم یعنی
نمی بینم تورا ، ابری ست در چشم ترم یعنی
سرم داغ است ، یک کوره تب ام ، انگار خورشیدم
فقط یک ریــز می گـــــردد جهــــان دور سرم یعنـــی
تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم
تمام هستیم نابـــود شد ، بال و پــــرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم ، کافرم یعنی؟
تن تـــو موطن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می ماند بجا ، خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم ، شعر گفتم ، شاملو خواندم
اگـــر منظورت اینها بود ... خوبـــم ... بهتـــرم یعنی ...
مهدی فرجی
آدمك آخر دنياست ، بخند
آدمك مرگ همينجاست ، بخند
آن خدايي كه بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست ، بخند
دست خطي كه تو را عاشق كرد
شوخي ِ كاغذي ِ ماست ، بخند
فكر كن درد تو ارزشمند است
فكر كن گريه چه زيباست ، بخند
صبح فردا به شبت نيست كه نيست
تازه انگار كه فرداست ، بخند
راستي آنچه به يادت داديم
پر زدن نيست كه درجاست ، بخند
آدمك نغمه ي آغاز نخوان
به خدا آخر دنياست ، بخند...
نغمه رضایی
شرمسارِ تو ام ای عشق اگر وا دادم
هستی ام شاخه گلی بود به لیلا دادم
گلِ پرپر شده! دلگیر نباش از لیلا
«من» تو را چیدم و در تاجِ سرش جا دادم
یک نفر مثل همه مردم این شهر که من
بت از او ساختم و صورت زیبا دادم
ای که سودای سفر در سرت افتاد بدان
رفتی و دل به تو تا روز مبادا دادم
و من از اسکله این کشتیِ بی لنگر را
به پریشانی امواج به دریا دادم
ترسِ تاریکیِ شب بود و تبِ تنهایی
بعد لیلا به کس و ناکس اگر پا دادم
مانده گلدان پر از خاک، لب پنجره ای
هستی ام شاخه گلی بود به لیلا دادم
سعید مهدوی
روزگارم را سیه کردند و حالم را خراب
وای از این نا مردمی ها! وای از این رنگ و نقاب!
ساقیا درمان دردم را تو می دانی بیا ...
پرواز همای
بهار آمد پريشان باغ من افسرده بود اما
به جو باز آمد آب رفته، ماهي مرده بود اما
زمستان رفت ، برفش آب شد ، خورشيد بازآمد
كبوتر بچه ها را سوز سرما برده بود اما
بشويد خاک قاب پنجره باران پاييزی
به پشت شيشه در تنگی گلم پژمرده بود اما
هزاران نوشدارو ميرسيد از بهر سهرابم
به سهرابم هزاران ضرب چاقو خورده بود اما
خلاصه گشت ماه و مهر تا آن سال آخر شد
بهار آمد دوباره ! باغ من افسرده بود اما...
اخوان ثالث
آهای خبردار، مستی یا هوشیار؟
خوابی یا بیدار؟ خاله یادگار!
تو شب سیاه ، تو شب تاریک
از چپ و از راست ، از دور ونزدیک
یه نفر داره جار می زنه ، جار!
آهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای آوار
از گلوی من دستاتو وردار!
توی کوچه ها یه نسیم رفته
پی ولگردی، توی باغچه ها
پاییز اومده ، پی نامردی!
توی آسمون ماهو دق می ده
درد بیدردی ، خا له یادگار!
نمی آی بریم شهرو بگردیم
قدم به قدم؟ نمی آی بریم
چراغ ورداریم ، پرسه بزنیم
دنبال آدم؟ کوچه های شهر
پر ولگرده! دل پر درده!
شب پر مرد و پرنامرده
همه پا دارن ، همه دس دارن
امّا بعضیا دور خودشون
یه قفس دارن ، بعضیاشونم
توی دستشون یه جرس دارن
آره خاله جون! خاله خبردار!
باغ داریم تا باغ، یکی غرق گل
یکی پر خار ، مرد داریم تا مرد
یکی سر کار، یکی سربار
یکی سر دار، آهای خبر دار
خاله یادگار! تو میخونه ها
دیگه کی مسته؟ دیگه کی هوشیار؟
تو ویرونه ها، دیگه کی مرده؟
کی شده مردار؟تو افسونه ها
دیگه کی دیوه؟دیگه کی دیوار؟
دیگه خبر دار، خاله یادگار!
می خوان بین ما دیوار بزنن
میله بکارن، خندق بکنن
تو رو ببرن اونور بازار
من و بیارن اینور بازار
از من وتوها بازار شلوغه
تا ما با همیم دیوار دروغه
بارون نزنه، آبت نبره
من دارم می یام ، خوابت نبره
خبر خبردار ! خاله یادگار!
من به یاد تو بیدار می مونم
تو به یاد کی می مونی بیدار...؟
حسین منزوی